در جلسه امتحان عشق من مانده ام و یک برگ سفید یک دنیا حرف نا گفته و یک بغل تنهایی و دلتنگی درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود در این سکوت بغض آلود عشق تو نوشتنی نیست در برگه ام تو را کنارم میکشم وقت تمام است برگه ها بالا
هیچ فکر نمی کردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم و دیگر کسی سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان میزند شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنها خود را در آغوش میکشم تنها ماندم
سرقرار عاشقی همیشه دیر کرده ای ولی برای رفتنت عجب شتابی میکنی من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم و تو به نام دیگری مراخطاب میکنی به خاطرتومن همیشه با همه غریبه ام توکم تراز غریبه ای مراحساب میکنی کاش گفته بودی از نگاه اولت به سادگی رهایم میکنی