دختری با موهای طلایی

دلنوشته های عاشقی

دختری با موهای طلایی

دلنوشته های عاشقی

حسرت ‏

آن روزها صدای تو در گوشم می پیچید و خوابم میکرد این شب ها صدای تو در دلم می پیچد و بیدارم میکندکنم هر شب دعای که از دلم بیرون رود مهرش‏ ‏ولی آهسته ‏‏می‏ ‏گویم‏ ‏الهی بی اثر باشد الهی بی اثر باشد

دل تنگ

ای اشک‏ ‏گرم و آرام ببار بر گونه ای بیمار من‏‏ ‏‏ ‏ ‏ای غم‏ ‏تو هم لذت ببر از این همه آزار من‏

قلبم ساده است

بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسأله ی دوری و عشق وسکوت تو جواب همه ی مسأله هاست

دلتنگی

این دیوارهای سرد غرور؛هیچ گاه فرصت نداد که؛زمزمه های دلتنگی ام؛به سوی تو پر گیرند کاش بیایی همراه نسیم عشق از پشت پنجره نیمه باز رو به قلبم

غم

هرگز حسرتی درهیچ جای دنیا این چنین جمع نمی شود که در همین سه واژه کوتاه است..او دوستم ندارد...